نكات تفسيري جزء پانزدهم
دهيم بلكه به هر فرد كه خواستيم ميدهيم. سپس دوزخ را براي او قرار مي دهيم كه در آن بسوزد در حالي كه مذموم و رانده شدهي درگاه خداست يعني آنچه حاكميت دارد تنها اراده خداست و اين هشداري است كه به همه دنيا پرستان، كه خيال نكنند با فروختن آخرت به دنيا به هر چه خواستند ميرسند.
وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا ﴿۲۶﴾ اسرا
مبذر كسي است كه مال را ميپاشد و ضايع ميكند پس تبذير مخصوص مواردي است كه انسان اموال خود را ريخت و پاش كند بعبارت ديگر تبذير آنست كه مال در غير موردش مصرف شود هر چند كم باشد و اگر به جا مصرف شود تبذير نيست هر چند زياد باشد نهي از تبذير پس از دستور به اداي خويشان و مستمندان و در راه ماندگان آمده چون ممكن است انسان تحت تاثير عواطف فاميلي و نوع دوستي بيش از استحقاق آنها به ايشان انفاق كند.
إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَالشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا ﴿۲۷﴾ اسراء
علت تبذير اسراف را بيان ميكند: تبذير نكن اگر بكني از برادران شيطان خواهي بود. همو كه كفور بود و نعمتهاي خدادادي را در راه گمراه ساختن بندگان خدا و دعوتشان به نافرماني مصرف كرد، تبذير كنندگان نيز چنين هستند چون نعمتهاي الهي را كفران ميكنند و يا به اين جهت است كه در دوزخ قرين شياطين هستند مانند برادراني كه يكسان عمل ميكنند و يا به اين جهت است كه در آخرت قرين و هم نشين شياطين هستند.
وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِالْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۳۵﴾ اسراء
اگر مردم به اين دو وظيفه عمل نكنند يعني كم نفروشند و چه با پيمانه چه با وزن كردن و زياد نخرند، اقتصاد و زندگي اجتماعي به رشد استقامت ميرسد، زيرا مردم از يك طرف ميدانند چه چيزي و به چه مقدار احتياج دارند، لذا سعي ميكنند جنس مورد نياز خود را تهيه كنند و از طرف ديگر ميدانند كه چقدر امكانات زائد بر نيازشان دارند پس آنرا ميفروشند. اگر اين دو جريان ادامه يابد هركس ميتواند به آن مقدار كه نياز دارد برسد به اين ترتيب نيازهاي عمومي مردم به درستي رفع ميگردد بعلاوه اطمينان و امنيت عمومي حاكم ميگردد.
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا ﴿۸۲﴾ اسراء
شفا و رحمت همان قرآن است كه براي مومنان شفاست و آنها را از انواع بيماريهاي فكري و اخلاقي پاك ميكند و براي آنها رحمت است و پس از آن پاكسازي، شكوفه هاي فضايل انساني را در آنها ميروياند. اما براي ظالمين چطور؟ درست بر عكس مومنين زيرا فقط بر خسران و زيان آنها ميافزايد آنها بواسطه اصرار بر گناه، روحشان چنان آلوده شده كه فقط متمايل به آلودگيهاست و از هر چه بوي حقيققت ميدهد، گريزانند لذا در برخورد با قرآن نه تنها هدايت نميشوند بلكه دشمني آنها نيز بيشتر ميگردد.
إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ﴿۲۴﴾ كهف
قرآن آموزش مي دهد كه همه موجودات و آثار و افعال آنها مُلك خدايند و هيچ استقلالي ندارند انسان خدا شناس نيز بايد در هيچ كاري خود را مستقل نبيند و لحظه اي خود را از خدا بي نياز نداند و بداند كه اگر مالك آن عمل و قادر به انجام آن است بخاطر آنست كه خدا خواسته تا او قادر بر انجام آن باشد بدين ترتيب بايد عزم خود را توام با توكل كند. اما اگر در اثر غفلت فراموش كرد كه ان شاء الله بگويد به محض اينكه به يادش آمد بايد مجدداً پروردگار را به ياد بياورد و قدرت و ملك خود را تسليم او كند و كارهاي خود را مشروط به اذن او سازد و بگويد اميدوارم پروردگارم مرا به امري هدايت كند كه رشدش بيش از ذكر خدا بعد از فراموشي باشد و آن هم ذكر دائمي و بدون فراموشي.
أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا ﴿۵۱﴾ كهف
به دو علت شيطان و دار و دسته اش لياقت ولايت و پيروي و پرستش را ندارند :
ولي و سرپرست و بايد احاطه علمي به زير دستانش داشته باشد اما ابليس و ذريه اش كه از مبدا خلقت آسمانها و حتي از خلقت خودشان نيز بي اطلاعند چگونه مي توانند ولي باشند ؟
سنت خدا اين است كه مجموعه خلقت را بر اساس هدايت عمومي به كمال برساند در حالي كه شيطان كارش عكس اين است و برنامه او اضلال و افساد است . پس او چگونه ميتواند ولي انسانها قرار گيرد در حالي كه در جهت مخالف نظام هستي حركت ميكند و بدين دليل ميفرمايد: هرگز گمراهان را به دستياري خود نگرفتم تا امور بندگانم را تدبير كنند.