نكات تفسيري جزء يك قرآن
نكات تفسيري جزء يك قرآن
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿۳﴾ انسان برحسب فطرت سالم خود در مي يابدكه مهمترين كار بنده دو چيز است يكي توجه به خدا و ديگري توجه به مردم و انفاق كردن در راه خدا.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ﴿۶﴾ جزا و پاداش عمل حتماً پس از انجام عمل باشد و تنها تصميم و يا آمادگي و زمينه هاي روحي و فكري براي اين كار كافي نيست بعلاوه پيامبران فقط براي هدايت اينها نيامده اند اينها در اقليتند، اكثريت توده هاي گمراه كساني هستند كه تحت تعليم و تربيت صحيح قابل هدايت مي باشند.
يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ ﴿۹﴾ هدف منافقين اينست كه باطل را با لباس حق زنده نگهداشته و اشاعه دهند اما آنچه عايدشان مي شود آنست كه سرمايههاي خدادادي مانند عقلشان را در زير بار معاصي مدفون ساخته و تمام قدرت تشخيص و دركشان را از دست مي دهند لذا هيچگاه به مقاصد شان نمي رسند . از نظر قرآن نفاق يكنوع بيماري است …سرمايه اصلي منافقين دورغ است .
مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَّ يُبْصِرُونَ ﴿۱۷﴾ معلوم ميشود در منطق قرآن باطل همانند برقي است كه لحظهاي ميجهد و سپس خاموش مي شود و آنچه پايدار و پيروز مي گردد حق است.
يَكَادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ كُلَّمَا أَضَاء لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲۰﴾ منافقين غير از ترس و اضطراب دائمي گرفتار سرگرداني عجيبي نيز هستند. در واقع بواسطه لجاجت و كثرت گناهان قدرت تشخيص خود را از دست داده اند لذا نمي توانند قدمهاي صحيح بردارند. تقوا همان احساس مسئوليت و خود جوشي دروني است كه معيار ارزش انسان و ميزان سنجش شخصيت اوست… نعمت خلقت بزرگترين موهبت الهي است و انسان بايد با تفكر در آن از يكطرف به نياز و ناتواني خود آگاه شود و از طرف ديگر به قدرت و لطف بي پايان خدا پي ببرد تا وادار به خضوع و خشوع در برابر او شود.
وَإِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءكُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿۲۳﴾ قرآن از چند جهت معجزه محسوب مي شود 1. از نظر علمي و اينكه دست تكامل و تحول آن را بي رونق نمي سازد 2. از نظر شخصي كه قرآن بر او نازل شده زيرا قرآن بر فردي درس ناخوانده فرو فرستاده شد 3. از نظر خبر دادن از اخبار غيبي گذشتگان و آيندگان 4. از نظر وجود نداشتن اختلاف در آن با وجود اينكه در طي 23 سال نازل گرديده.
فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ﴿۳۶﴾ شيطان انسان را مجبور به گناه نمي كند بلكه تنها راه يا راههايي را به انسان معرفي مي كند و اين خود انسان است كه انتخاب كننده نهايي است بعلاوه انسان بعد از يك مبارزه دايمي با شيطان چه قبل از ارتكاب گناه و چه بعد از ارتكاب آن امكان رشد و كمال واقعي را پيدا مي كند لذا وجود او از هر جهت براي حيات بشر ضروري است.
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ ﴿۴۰﴾ .. سه دستور يادآوري نعمتهاي بزرگ خدا، وفاي به عهد پروردگار و ترس از نافرماني او اساس تمام برنامه هاي الهي را تشكيل مي دهد.
وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۴۲﴾ هم كتمان حق جرم است و هم آميختن حق و باطل گناه است، چون هر دو از نظر نتيجه يكسانند. پس حق را بگوييد هر چند به زيان شما باشد و باطل را با آن نياميزيد هر چند منافع زودگذرتان به خطر بيفتد.
وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَارْكَعُواْ مَعَ الرَّاكِعِينَ ﴿۴۳﴾ اصولاً روش انبياء اين بوده كه هر گونه اختلاف و تشتّتي را از بين ببرند و همه را به سوي وحدت واقعي دعوت نمايند
وَاتَّقُواْ يَوْمًا لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلاَ يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ ﴿۴۸﴾ بسياري از گناهان بواسطه نوميدي انجام مي گيرد وشفاعت روزنه اميد است شفاعت در آخرت مرحله قيامت است و از دخول در آتش جلو گيري مي كند و يا فرد را از آتش خارج مي سازد شفاعت فقط به اذن خداست اين طور نيست كه شفيع جلوي اجراي مقررات الهي را بگيرد . شفاعت دو نوع است يكي تكويني و ديگري تشريعي . شفاعت سبب جسارت افراد برگناه نمي شود زيرا مشخص نيست چه كساني مشمول شفاعت شده و چه گناهاني مورد شفاعت قرار مي گيرند.
ثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُمِ مِّن بَعْدِ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۵۲﴾ شكر بر سه نوع است: شكرقلبي كه يادآوري نعمت است ، ديگري شكر زباني است كه ثنا گويي در برابر نعمت است و سرانجام شكر ساير اعضاء است كه بكار گيري نعمت در مسيري است كه براي آن خلق شده اند . خدا نيز شكرگزار بنده اش است به اين ترتيب كه به عمل صالح او پاداش مناسب مي دهد. شكر سبب مزيد نعمت و بالاتر از آن سبب وسعت خود انسان مي شود در روايات آمده كه در مقابل نعمت همين كه قلباً اقرار شود و با زبان سپاس گفته شود هنوز سخن تمام نشده فرمان زياد شدن نعمت صادر مي شود.
وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿۵۳﴾ براي رسيدن به سعادت واقعي به دو چيز احتياج است: اول بدانيم چه كارهايي انجام بدهيم يا ندهيم (كتاب) و دوم صاحب قدرت تشخيص باشيم يعني بدانيم در هر موقعيت چه كاري را بايد انجام دهيم ( فرقان)
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ ﴿۸۳﴾ در اين آيه در مورد پيماني كه از بني اسرائيل گرفته شده است سخن مي گويد: مواد اين پيمان اصول ثابت همه اديان الهي است و متضمن سعادت واقعي بشر است . 1. جز خداي يگانه را نپرستيد و به هيچ قدرت ديگر تكيه نكنيد و از هيچ نيرويي نهراسيد. 2. نسبت به والدين نيكي كنيد .مطمئناً اگر خانواده سالم و مستحكم بماند جامعه نيز كه از واحدهايي بنام خانواده تشكيل شده مهمترين شرط را براي سالم ومقاوم شدن پيدا مي كند. 3. نسبت به خويشان و يتيمان و مستمندان نيز احسان كنيد و با مردم سخنان نيكو بگوييد عمل به اين همبستگي خاصي را بين افراد جامعه پديد مي آورد و شرط ديگر براي استحكام جامعه تحقق مي يابد 4. نماز را برپا داريد اگر نماز بطور حقيقي ادا شود و همه مومنين به يك نيرو متصل گردند پيوندهاي چنين جامعهاي استحكام هميشگي خواهد داشت 5. زكات را بدهيد . تقويت توان مالي جامعه و از بين بردن فاصله طبقاتي شروط استحكام جوامع ديني را تكميل ميكند.
وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ﴿۱۱۰﴾ با نماز ارتباط خود را با خدا محكم كنيد و با دادن زكات همبستگي اجتماعي خود را تقويت كنيد كه اين دو از شرائط اصلي پيروزي بر دشمن است . اما اگر خلوص كارها به حد لازم نرسد پيروزي و رستگاري بدست نمي آيد لذا براي محكم شدن ايمان مردم فرمود: آنچه از عمل خير براي خود مي فرستيد از بين نمي رود بلكه آنرا نزد خدا مي يابيد لذا پاداشش فراموش نمي شود. البته او به همه اعمال بصير است بنابراين برحسب خلوص نيتها پاداش مي دهد.
بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴿۱۱۲﴾ اين سومين مرتبه اي است كه خدا در اين سوره منشا سعادت را اسم و نژاد و ملت خاص نمي داند بلكه آن را متكي بر ايمان و تسليم قرار مي دهد.
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ﴿۱۲۴﴾ قانون كلي اينست كه بهشت و دوزخ بر اساس معيني استوار هستند اولاً هر كس تسليم محض خدا باشد، ثانيا اين تسليم را با انجام اعمال نيك نشان دهد پس پاداشش در نزد پروردگارش خواهد بود. در اين صورت نه اضطراب و خوفي از آينده و نه حزن و غمي نسبت به گذشته دارد . اين آرامش و بهداشت واقعي رواني است كه تنها نصيب مومنان به خدا مي شود . امامت آخرين حد تكاملي انبياء است كه بعد از موفقيت در امتحانات لياقت آن را پيدا مي كنند (اول عبد سپس نبي و بعد رسول و بدنبالش خليل و در آخر امام ) مقام امامت مقام هدايت مخصوص و يك نوع ولايت بر اعمال مردم است كه مافوق مقام نبوت و رسالت است. مقام نبوت يعني دريافت وحي و چنانچه از او بخواهند انتقال دادن به ديگران و مقام رسالت يعني تبليغ و نشر احكام الهي به هر وسيله و تعليم و تربيت نفوس اما مقام امامت مقامي است كه مربوط به اجراي دستورات الهي است … امت برتر از نبوت و رسالت است و امام وظيفه تحقق بخشيدن به روح مذهب را دارد . مي توان نتيجه گرفت كه در هر زماني بايد امامي در ميان مردم باشد تا فيض الهي جاري مانده و احكام و دستوراتش پايدار بماند
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هََذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ﴿۱۲۶﴾ حضرت ابراهيم دو درخواست دارد يكي اينكه خانه خدا محل امني بشود و ديگر اينكه مومنين واقعي در اين سرزمين خشك از ثمرات بهرهمند شوند. …تامين امنيت مقدم و مبناي رشد و پيشرفت اقتصادي است.
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَآ إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿۱۲۸﴾ مراتب اسلام 1)تسليم و اطاعت ظاهري كه ناشي از احساس ذلت و زبوني در مقابل حريف نيرومند است لذا تن به اطاعت مي دهد 2)تسليم عقل كه شخص مقابل دليل و منطق تسليم مي شود هر چند ممكن است قلباً تسليم نگردد آنچه مانع تسليم قلب بعد از تسليم عقل مي شود سه چيز است حرص ، تكبر، حسد كه اولي آدم را به خوردن شجره ممنوعه وادار كرد و دومي مانع سجده شيطان شد و سومي قابيل را بقتل برادر واداشت. 3)تسليم قلب كه مطيع بودن قلبي است و هميشه توام با ايمان و عمل صالح است و حد تمام و كمال آن هماني است كه دو بزرگوارخواستار آن شدند
رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ ﴿۱۲۹﴾ هدف آفرينش تكامل انسان است …. سه روش اسلام در تربيت انسان وجود دارد: 1)توجه دادن به منافع و آثار دنيوي اعمال مانند اينكه حرص موجب خواري و تنگدستي ميشود در اين روش ستايش مردم و سعادت دنيوي محرك انسان است 2) توجه دادن به فوايد اخروي اعمال كه در اين مكتب محرك انسان سعادت اخروي است 3)طريقي كه مختص قرآنست به اين شكل كه آنچنان علوم و معارف در انسان مي پروراندكه ديگر جايي براي ارتكاب گناه باقي نمي ماند در روش قرآن محرك انسان نه سعادت دنيوي و نه سعادت آخروي بلكه محبت و عشق به خداست