نكات تفسيري جزء سه
ns-serif;">…إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ﴿۲22﴾
1- توبه حقيقي سه ركن دارد بداند خدا را نافرماني كرده دوم پشيماني سوم جبران گذشته و عدم تكرار در آينده
2- توبه اگر حقيقي با ايمان و عمل صالح همراه باشد سبب تبديل سيئات به حسنات مي شود
3- توبه بنده ميان دو توبه خداست اول خدا به بنده بر مي گردد و توفيق توبه را به او مي دهد دوم بنده توبه مي كند و سوم خدا باز برگشت كرده و توبه او را مي پذيرد
4- موقع يقين به مرگ توبه بي اثر است چون جنبه اجبار پيدا مي كند و با پشيماني همراه نيست اما اگر يقين به مرگ نباشد توبهاش مقبول است و مجال عمل هم پيدا نكند.
اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۵۷﴾
هر يك از مومنين و كفار رهبر مخصوص به خود دارند خدا ولي مومنين است اما رهبر كفار طاغوت است تشبيه ايمان و كفر به نور و ظلمت رساترين تشبيه ممكن است زيرا نور منبع حيات ، بركت، و منشا رشد و كمال و تحرك و مايه آرامش و اطمينان و آگاه كنندگي است اما تاريكي رمز سكوت و مرگ و خواب و ناداني و اضطراب مي باشد . نكته جالب آنست كه ظلمت بصورت جمع آمده تا بفهماند باطل و كفر منشا انواع اختلاف و پراكندگي است و اهل باطل در باطل خود هماهنگ نيستند در حالي كه حق فقط يكي است بنابراين الهام بخش وحدت و يگانگي است.
الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنًّا وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۲۶۲﴾
انفاق در صورتي مقبول خداست كه با منت و اذيت همراه نباشد زيرا كسي كه سرمايه اي را انفاق مي كند اما دلي را هم مي رنجاند در حقيقت چيزي به او نداده و چه بسا چيز بيشتري نيز گرفته است . براي اسلام سرمايه هاي روحي افراد مهمتر از سرمايه هاي مادي است بهمين جهت به انفاق كننده اجازه نمي دهد نه موقع پرداخت و نه پس از آن تحقيري را متوجه شخص مستمند كند و لطمه اي را به سرمايه معنوي او بزند.
بنابراين منظور قرآن تنها اين نيست كه پرداخت انفاق مودبانه و محترمانه باشد بلكه در زمانهاي بعد نيز نبايد با يادآوري آن منتي گذارده شود و اين نهايت دقت اسلام را در خدمات خالص انساني مي رساند البته منت و آزاري كه موجب عدم قبول انفاق مي شود اختصاص به بذل مال دارد نيز عبارت اين موضع لازم است .
…وَاللّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ ﴿۲۶۳﴾
غني و حليم بودن خدا مي فهماند كه 1- بي نيازي و ثروت بشر سرابي بيش نيست پس چرا نسبت به فقرا بي اعتنايي مي كنيد؟ و او حليم است و نسبت به ناسپاسي مردم بردبار مي باشد لذا مومنين و انفاق كننده ها نيز بايد در مقابل ناسپاسي احتمالي فقرا اينچنين باشند
2- خدا غني است و از انفاقهاي شما بي نياز است آنچه انجام مي دهبد بسود خود شماست پس بر كسي منت نگذاريد بعلاوه او در برابر حق ناشناسي شما بردبار و در عقوبت شما عجله نمي كند شايد بيدار شويد .
لِلْفُقَرَاء الَّذِينَ أُحصِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ﴿۲۷۳﴾
صدقات مخصوص اين فقيران است 1- آنها كه جهاد در راه خدا ، تحصيل علوم مفيد، مرض، مالباختگي و … مانع از تامين هزينه زندگيشان شده است2- آنها كه قادر به مسافرت نيستند و نمي توانند از اين راه تحصيل درآمد كنند3- آنهاييكه در راه خدا تنگدست شده اما بخاطر عزت نفس شناخته نمي شوند و همه گمان مي كنند كه غني هستند ولي مي توان آنها را از چهره شان شناخت زيرا درد درونشان نمايان است .
فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ﴿۲۷۹﴾
بايد توجه داشت شعار لاتظلمون و لاتظلمون يك شعار پر مايه اسلامي در تمام زمينه هاست يعني نبايد تن به ظلم دادو نه به ديگران ستم كرد.
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ﴿۱۴﴾
تزيين در نظر مردم دو جور است .
1-بنده بوسيله دنيا به آخرت برسد و خشنودي خدا را با بكاربردن صحيح مال و جاه و اولاد و جان بدست آورد. اين تزيين كار پسنديدهاي است و از ناحيه خداي سبحان است .
2- دنيا در نظر خلق زينت گري مي شود تا دلها شيفته دنيا شده و غافل از ذكر خدا گردد . اين قسم جلوه گري تصرفي است شيطاني و مذموم كه خداي سبحان آن را به شيطان نسبت داده و بندگان خود را از آن برحذر داشته است.
الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالأَسْحَارِ ﴿۱۷﴾
پنج خصلت افراد با تقوا
1- صابرند و در برابر نفسانيات خويشتن دار هستند (صبر بر اطاعت ، صبر بر ترك معصيت ، صبر بر مصيبت )
2- صادق و راستگويند و به آنچه در باطن معتقدند در ظاهر عمل مي كنند و از نفاق و تقلب و خيانت بدورند
3- در راه بندگي و عبوديت خدا خاضعند و بر اين كار اصرار و مداومت دارند.
4- نه تنها از اموال بلكه از تمام مواهب مادي و معنوي كه در اختيار دارند در راه خدا انفاق مي كنندو به اين وسيله دردهاي اجتماع را درمان ساخته و روح خود را نيز جلا مي دهند
5- بهنگام سحر وقتي كه آرامش و صفاي خاصي همه جا را فراگرفته و غافلان در خوابند و غوغاي جهان مادي نشسته و آمادگي زيادي براي توجه به خدا در انسان ايجاد شده با ياد خدا برپاي مي خيزند و در پيشگاهش طلب آمرزش مي كنند . در ارزش اهميت سحر همين بس كه خدا بيش از ساير زمانها مانند شب روز عصر و غيره به وقت سحر قسم خورده است .
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ وَغَرَّهُمْ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ﴿۲۴﴾
چگونه انسان دروغي را مي گويد و سپس به آن مغرور شده و اطمينان مي يابد؟
1- تلقين مداوم هر چيزي حتي دروغها بتدريج آنها در دل حك كرده و موجب اطمينان قلبي ميشود حتي روانشناسان ثابت كردهاند كه تلقين كار عمل را مي كند و آثار علم را از بين مي برد.
2- بعضي تمايل دارند كه بعداز ارتكاب گناه براي آرام كردن خود مردم و ساير شرايط را مقصر قلمداد كنند و وقتي اين عادت شود فرد نسبت به ارتكاب گناهان جسور و مطمئن مي شود .
3- دروغها و افترائات را نسلهاي گذشته مي بافند و نسلهاي جديد كه از واقعيتها خبر ندارند آنها را بصورت عقيده مسلم ميپذيرند و به اين ترتيب براحتي منشا اعمال زشت آنها مي شود .
إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ﴿۵۹﴾
به دو دليل خدا بودن عيسي را رد مي كند.1- عيسي را مثل آدم از خاك خلق مرد بديهي است كسي كه مخلوق باشد بناچار بنده خداست و نمي تواند خدا باشد
آفريدن عيسي از آفريدن آدم بالاتر نبود چون آدم بدون پدر و مادر خلق شد در حالي كه عيسي داراي مادر بود پس آدم بيشتر شايسته مقام خدايياست تا عيسي
قال له كن فيكون مطلب ديگري بدست مي آيد و آن اينكه خدا براي آفريدن نيازي به اسبابندارد تا بتوان گفت خلق كردن براي او محال سخت يا آسان است بلكه بمحض اراده كردن موجود خلق مي شود .
أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾
فرمان خدا به دو صورت در عالم هستي جاري مي شود يكي فرمان تكويني كه به صورت قوانين طبيعي و فوق طبيعي حاكم بر تمام موجودات است و سرپيچياز آنها به قيمت نابودي موجودات تمام مي شود مثلاً خورشيد مسلمان است چون مطابق وظيفه اي كه برايش مقرر شده عمل مي كند فرمان دوم فرمان تشريعي است كه بصورت وظايف و قوانين الهي نازل مي شود در مقابل اين نوع فرمان عده اي مانند مومنان از روي اختيار تسليم مي شوند و عده اي مانن كفار نافرماني مي كنند اما با وجودنافرماني آنها در برابر قوانين تشريعيجبرا در برابر قوانين تكويني تسليمند. … البته در مورد تسليم اختياري و اجباري موجودات احتمال ديگري هم مي توان داد مومنان از روي رغبت در تمام شرايط به فرمان خدايند اما كفار فقط بهنگام گرفتاري و بلاها از روي اجبار تسليم خدا مي شوند.