نكات تفسيري جزء دو قرآن
جزء دوم سوره بقره
سَيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُواْ عَلَيْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۱۴۲﴾
خبر مي دهد با تغيير قبله مخالفان آسوده نمي نشينند و بزودي بعضي از سبك مغزان ايراد مي گيرند كه چرا مسلمين از قبله اي كه برآن بودند به كعبه روي آوردند؟ بگو نه تنها كعبه و بيت المقدس بلكه شرق و غرب عالم از آن خداست. مهم آنست كه تسليم فرمان او باشيد و هر سو كه امر كرد نماز بخوانيد . تغيير قبله مصداقي از هدايت الهي است ، لذا مي فرمايد خدا هر كس را بخواهد به راه مستقيم هدايت مي كند البته نه بي حساب بلكه با توجه به لياقتهاي افراد.
وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًَا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۱۴۵﴾
اين هشدارها كه به رسول داده مي شود و جنبه شرطي دارند سه هدف را دنبال مي كنند: اولاً اينكه در قوانين الهي هيچ تبعيضي بين پيامبران و ديگران نيست دوماً ساير مردم حساب كار خود را كرده و بيشتر مراقب اعمالشان باشند و تابع هوسهاي دشمن نشده و در گفتن حق قاطع باشند، سوماً اينكه به همه از جمله دشمنان بفهماند رسول نيز بنده مطيع خداست و اختيار هيچگونه تغييري در احكام الهي را ندارد.
كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ ﴿۱۵۱﴾
يكي از دلايل تغيير قبله تكميل نعمت و هدايت مي باشد و همچنين فرستادن رسول از خودتان. بعد از ذكر اين نعمت به 4 نعمت ديگر از بركت اين پيامبر عايد مسلمين شده اشاره مي كند.
1- پيامبر سخنان خدا را روي نظام صحيح پي در پي بر شما مي خواند تا قلوبتان را آماده پذيرش معاني آن كند
2- با تلاوت در شما حساسيت ايجاد شد او با آيات خدا بر كمالات معنوي و مادي شما مي افزايد و روحتان را نمو مي دهد.
3- گر چه تعليم بطور طبيعي مقدم بر تربيت است و هدف نهايي تربيت انسان است لذا غالبا بر تعليم مقدم مي شود .
فرق ميان كتاب و حكمت ممكن است كتاب اشاره به اصل دستورات باشد ولي حكمت شامل سخنان پيامبر و سنت ايشان است
فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ ﴿۱۵۲﴾
“مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم “اشاره به يك اصل تربيتي مي كند . يعني به ياد ذات پاكي كه سرچشمه تمام خوبيها و نيكيهاست باشيد و به اين وسيله روح و جان خود را پاك و روشن سازيد تا در فعاليتهايتان مخلصتر و مصممتر و نيرومند تر و متحدتر شويد
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ﴿۱۵۳﴾
البته صبر به معناي تحمل مشكلات نيست بلكه نفوذ ناپذيري و پايداري در مقابل انگيزه هاي نادرست و فشارهاي دروني است بعبارت ديگر مطابق عادات غلط تربيتي واكنش نشان ندادن يعني در برابر مشكلاتي كه در راه اطاعت خدا پيش مي آيد يا انگيزه هاي گناه و وقوع حوادث ناگوار عكس العمل خودآگانه و عقلي ابراز نمايد. تا انسان از قيد عادتهاي رفتاري غلط آزاد نشود به كمال نميرسد وقتي انسان توانست با نيرو يصبر خود را از فشارهاي بازدارنده دروني خلاص كند آنوقت به مدد اقامه نماز فشار مثبتي را براي غلبه برمشكلات در درون خويش بوجودمي آورد.
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ ﴿۱۵۶﴾
توجه به اين واقعيت كه جايگاه واقعي ما سراي آخرت به ما اعلام مي كند كه دنيا فاني است و نعمتها و كمبودها و مصائب همه زود گذر بوده و تنها وسيله اي است براي پيمودن مراحل تكامل.
سبب توفيق در كارها دو چيز است: اول غلبه برفشارهاي منفي دروني و دوم استمداد از خدا و كسب نيروي الهي
أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ﴿۱۵۷﴾
هركس طالب هدايت است بايد طريق صابران را پيش بگيرد
يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي الأَرْضِ حَلاَلًا طَيِّبًا وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ﴿۱68﴾
اولاً آنچه روي زمين است حلال بوده مگر فساد و زيانش با دليل اثبات گردد
ثانياً تعبير گامهاي شيطان را پيروي نكنيد يك اصل تربيتي مهم رابيان مي كندو آن اينكه تمام انحرافات بتدريج در انسان نفوذ مي كند نه بصورت يكباره لذا از همان گام اول بايد تسليم وسوسه نشد
ثالثاً خدا با بيان اين اصل كه آنچه در زمين است حلال است مگر خلافش ثابت شود مي خواهد راه نفوذ خدايان دروغين را در زندگي مردم ببندد
رابعاً جواز خوردن دو چيز است :1-حلال باشد يعني حق ديگران در آن نباشد 2-دلچسب و موافق طبع سالم باشد
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿۱۸۳﴾
احكامي مانند قصاص و وصيت چون موافق طبع آدمي هستند لذا قرآن در بيان آنها زمينه چيني نكرد اما حكمي مثل روزه كه لازمه اش محروم ماندن از چيزهايي است كه مورد علاقه نفس است و طبع آدمي اين محروميت را نمي پسندد محتاج زمينه چيني است .
از يكطرف با خطاب اي ايمان آورده ها و از طرف ديگر با بيان اينكه روزه اختصاص به شما ندارد مسلمانان را آماده پذيرش روزه مي كند
اما حكمت اصلي روزه متقي شدن مي باشد مي باشد و ساير آثار بدني و اجتماعي و اقتصادي همه فرع بر تقوي و براي رسيدن به آنست . هر كس بخواهد با عالم قدس ارتباط پيدا كند و به كمال برسد اول بايد نفسش را كنترل كند و اين همان تقوي است كه با روزه بدست مي آيد چون خودداري از شهوتهاي مشروع سبب تقويت اراده در روگرداندن از شهوتهاي نامشروع مي شود
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶﴾
دعا تسليم و رضا نيست بلكه نوعي آمادگي براي دريافت فيض الهي است . اما اگر بيشتر دعاها اجابت نمي شود بخاطر اين است كه
1. حقيقتاً خدا را نمي خواند و هنوز از تمام اسباب نوميد نشده است.
2. نيازش كاذب و مضر است و نه واقعي يعني اجابتش به صلاح بنده نيست
3. از گناهان اجتناب نمي كند زيرا گناه پرده ضخيمي روي اجابت دعا است
4. غذا از حرام است و پاك نيست زيرا حرام بر روح و ايمان انسان اثر ضايع كننده دارد
5. در اجابت خدا شك داشته و يقين ندارد كه او مالك حقيقي تمام موجودات است لذا در آنها مي تواند تصرف بدون شرط داشته باشد
6. فراموش مي كند قبل و بعد از دعا تلاش نمايد .
دعا كردن تفاوت مهمي با سئوال كردن دارد و آن اينست كه دعا كردن تلاشي براي تغييردادن نظر خدا نسبت به بنده است در حاليكه در سئوال كردن چنين تلاشي نمي شود و فقط درخواست صورت مي گيرد.
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ ﴿۱۹۳﴾
جهاد فقط براي خشنودي خدا و برقراري توحيد است پس تا وقتي فتنه وجود دارد و بساط شرك از جامعه برچيده نشده بايدبه جهاد ادامه داد تا اينكه فقط دين خدا حاكم گردد پس اگر از كفردست برداشتند ديگر نبايد متعرض آنها شد البته به آنهايي كه هنوز ظلم ميكنند جايز است كه جواب قلطع داده شود.
در ظاهر سه هدف براي جهاد ذكر شده
• از ميان بردن فتنه ها
• محو شرك و بت پرستي
• جلوگيري از ظلم
انواع جهاد در اسلام
1- جهاد ابتدايي آزادي بخش يعني مقابله با آنهايي كه سرسختانه در راه تبليغ دستورات الهي مانع ايجاد مي كنند.
2- جهاد دفاعي يا مقابله با آنهايي كه به مسلمين تجاوز كرده اند
3- جهاد براي حمايت از مظلومان چون اسلام مبارزه در راه خدا و جهاد براي دفاع از مستضعفان مظلوم را از هم جدا نمي داند حال اينكه اين مظلومان در هر نقطه از جهان باشند
4- جهاد عليه شرك چون اسلام گرچه آزادي عقيده اهل كتاب را مي پذيرد اما شرك و بت پرستي را تحمل نمي كند.
جهاد در موقعي بر مسلمين واجب شدكه توانستند در مدينه حكومت مقتدر اسلامي تشكيل دهند
وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۹۵﴾
جهاد بهمان اندازه كه محتاج مردان با اخلاص است به اموال و ثروت نيز محتاج است تا تجهيزات مناسب و ساير نيازمنديهاي مادي بر طرف گردد لذا امر به انفاق مي كند بالاترين مقام انسان مقام احسان است بعلاوه از اين تعبير مي توان برداشت كرد كه انفاق بايد معتدل و با مهرباني و نيكي همراه باشد و از هر منت و رنجشي بدور باشد. انفاق افراد جامعه را از هلاكت نجات مي دهد و بهمان اندازه كه براي محرومان مفيد است براي اغنياء نيز مفيد است زيرا جلوي انفجارات اجتماعي ناشي از دو قطبي شدن جامعه را مي گيرد
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ﴿۲۰۸﴾
آرامش تنها در پرتو ايمان امكان پذير است و با تكيه بر قوانين بشري هر گز نمي توان نا امني ها را از ميان برد و صلح واقعي را حاكم كرد در وراي تمام ويژگيهاي نژادي اقتصادي فرهنگي و .. فقط عامل ايمان است كه مي تواند قلوب را به هم متصل و همگي را متحد سازد. البته اقتضاي ايمان اينست كه از گامهاي شيطان پيروي نشود. چون اطاعت از او به دشمني و اختلاف مي انجامد.
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿۲۱۳﴾
1- دين عبارت است از روش خاصي در زندگي دنيا كه هم صلاح زندگي دنيا را تامين مي كند و هم با كمال آخروي و زندگي دائمي و حقيقي در جوار خدا موافق است
2- دين از همان روز اول براي رفع اختلافات فطري آمد اما بتدريج رو به استكمال گذاشت و در آخر رافع اختلافهاي فطري و غير فطري شد
3- دين بطوردائم رو به كمال داشته تا آنجا كه واجد تمام قوانيني شد كه همه جهات احتياج بشر را در زندگي پاسخ مي دهد در اين هنگام است كه دين ختم مي شود و ديگر ديني از ناحيه خدا نمي آيد .
4- هر شريعتي لاحق كامل تر از شريعت سابق است
5- وقتي بشر همانطور كه به سوي تمدن مي رود به حسب فطرتش به سوي اختلاف مي رود اختلاف از ناحيه خود او ميسر نمشود لاجرم بايد عاملي خارج از فطرت او عهده دار آن شود بهمين جهت خدا از راه بعثت انبياءو تشريع شرايع اين اختلاف را برطرف ميكند و انسان را به سوي كمال حقيقي اش هدايت مي نمايد.
6- دين كه خاتم اديان است براي استكمال انسان حدي قائل است
7- انبياء از هر خطايي معصومند .
8- ارشاد مردم توسط وحي از طريق نبي و رسول انجام مي گيرد.
عصمت سه قسم است :
1- عصمت از اينكه پيغمبر در گرفتن وحي دچار خطاگردد
2- عصمت از اينكه در تبليغ و انجام رسالت خود دچار خطا سود
3- اينكه از گناه معصوم باشد
يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ ﴿۲۱۵﴾
انفاق بايد از خير باشد يعني مفيد به حال مردم باشد مصرف انفاق نيز بايد خير باشد يعني قبل از همه به خويشان و نخست به والدين تعلق گيرد سپس يتيمان و مستمندان و در راه مانندگان را شامل مي شود
1- تعديل ثروت2-پركردن شكاف طبقاتي 3-از بين بردن تمايلات مال پرستانه 4-اثر عميقي در تحكيم پيوند خويشاوندي دارد.