مرگ در نهج البلاغه- جلسه سوم
معاد در همه موجودات وجود دارد و انسان که هدف آفرینش و اشرف مخلوقات است این مسیر را با تناسب وجود خودش طی می کند. همه انسانها طالب کمال هستند اما گاهی کمال واقعی تشخیص داده نمی شود و این است که عده ای مقصد را درست تشخیص می دهند و به کمال می رسند و عده ای دیگر به بیراهه می رسند.
مرگ فاصله گذر انسان از این عالم به عالم دیگر است. کلیت مرگ این است که همه نفوس چشنده مرگ هستند و گویا جانی است که عصاره ی عمر انسان است و دم مرگ باید همه ی آن را بچشد و کسی که جام مرگ را می نوشد در واقع مرگ را برای همیشه می میراند و به بی مرگی و حیات ابدی می رسد. مرگ در حقیقت پا نهادن به دنیای دیگری است. انسان نمی میرد، آنچه می میرد جسم مادی اوست که از بین می رود و حقیقتش تازه حیات می یابد. بزرگان برگرفته از قرآن، حیات را سه مقطع کرده اند. دنیا، برزخ و قیامت؛ که در واقع همان آخرت است که از برزخ تا قیامت شروع می شود .
چون انسان باید به سوی ابدیت و کمال برود باید قابلیت حرکت به برزخ و مرگ جسمانی را داشته باشد این تحولات باید با مرگ انجام شود .
صفحات: 1· 2